سند برای سند
اما نسخه پیشرفته چنین دیدگاهی- که شاید عمری بیش از 10 سال نداشته باشد- فرهنگ تدوین اسناد بالادستی و منشورها و نقشههای متنوع در بین دستگاههای مختلف اجرایی و نظارتی کشور است. بطور طبیعی آموزش و پرورش رسمی کشور نیز به تناسب شرایط و عدم وجود یک نقشه حرکت منسجم و همهجانبه همیشه تحت تأثیر امواج تغییر دولتها و مدیران بوده است. صرفنظر از مسیر طی شده تا آماده شدن سند تحول بنیادین(که خود داستان جالب و آموزندهای دارد) بالاخره این برنامه راهبردی در سال 90 تصویب نهایی و تبدیل به نوعی قانون برای آموزش و پرورش کشور شد.
نکته قابل توجه و مهمی که در مسیر فعلی قابل مشاهده است، عدم توجه به جنبههای اجرایی و تأکید بر صرف تدوین سازوکارهای متنی برای تحقق چنین راهبرد کلانی است. اگرچه شاید خلأ نظری در عرصه آموزش و پرورش رسمی تاحد زیادی برطرف شده اما خلأ اجرایی و اقتضائات تحول اساسی در ساختار عظیم و گستردهای همچون آموزش و پرورش هنوز مغفول است. مصداق بارز این غفلت را میتوان در مواردی همچون اجرای شتابان طرح 6-3-3، بحث هدایت تحصیلی، آموزش مهارتها و.... مشاهده کرد. طرحهایی که در جایگاه خود دارای اهمیت زیادی هستند اما فقدان مکانیسم اجرایی متناسب و سایه سنگین بوروکراسی شدید اداری آنها را با چالشهای جدی مواجه کرده است.
در این میان، نقش و جایگاه دو عنصر بسیار چشمگیر است:
• قوه عقلانی رساندن تدریجی و صحیح برنامه به اقدام
• مکانیسم شاخصها به عنوان ابزار مهم هدایت و ارزیابی اقدام
اتفاق نظری که خود تدوین کنندگان سند تحول در رابطه با عدم موفقیت کامل آن دارند خود گواه روشنی برای عدم وجود و استفاده از سازوکارهای خطمشیگذارانه و تحلیلگرانه در رابطه با اجرا و تحقق آن است. شاید یکی از نقاط قوت سند 2030 از منظر مدیران این وزارتخانه، استفاده از شاخصها برای ارزیابی مجموعه اقدامات عملیاتی و عملکرد مجریان در بازههای زمانی مشخص باشد.
بنابراین باید تصریح کرد که گام گذاشتن به مرحله پساسندنویسی، تزریق نگاههای تحلیلگرانه و گسترش ادبیات آن در عرصه خاص آموزش و پرورش جزو ضروریات است. عناصری که نقشی مهم در حیات یا ممات سند تحول بنیادین خواهد داشت.
در مورد این موضوع هنوز بحث بسیار است......
نویسنده یادداشت: علیرضا سجادیه
- ۹۶/۰۲/۰۹